دسته
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 16106
تعداد نوشته ها : 25
تعداد نظرات : 12
Rss
طراح قالب
غضنفر دو تا بلوك سيماني رو گذاشته بوده رو دوشش،‌ داشته مي‌برده بالاي ساختمون. صاحب‌كارش بهش ميگه: تو كه فرقون داري،‌ چرا اينا رو ميگذاري رو كولت؟! غضنفر ميگه: ‌اون دفعه با فرقون بردم، اون چرخش پشتم رو اذيت مي‌كرد!
دسته ها :
جمعه سیم 4 1385
- غضنفر عقب عقب راه ميرفته، ازش ميپرسند: چرا اينجوري راه ميري؟ ميگه:آخه بچه‌ها ميگن از پشت شبيه آلن دلوني! -
دسته ها :
جمعه سیم 4 1385
- باباهه (حواسش نبوده که کلاهش سرشه) به بچه‌اش می‌گه برو کلاه منو بيار. بچه می‌گه: بابا کلاهت که رو سرته! باباهه می‌گه: اه...پس...نمی‌خواد بری بياريش!
دسته ها :
جمعه سیم 4 1385
- نمي دونم چطور از شما تشكر كنم كه تلافي محبت شما باشه؟ - اين موضوع رو فنيقي ها بااختراعي كه كردند, حل كرده اند. - مگه فنيقي ها چي اختراع كردند؟ - پول!!!! -
دسته ها :
جمعه سیم 4 1385
كچلي پيش آرايشگري رفت و گفت: - موهاي من رو فر بزنيد. آرايشگر: سر شما كچله و نميشه فر كرد. كچل: اشكالي نداره پس فرقم رو از وسط باز كنيد....
دسته ها :
جمعه سیم 4 1385
يارو ميره زن بگيره بهش ميگن بالاي مجلس بسين و حرفاي گنده بزن اونم ميره روي طاقچه ميشينه ميگه: فيل دايناسور آسمانخراش کاميون.....
دسته ها :
جمعه سیم 4 1385
روزگار غريبي بود، جنگلي بود که درخت نداشت، شکارچي بود که تفنگ نداشت، تفنگش فشنگ نداشت، با تفنگي که فشنگ نداشت، مي زنه به آهويي که سرنداشت و ميندازدش تو کيسه اي که ته نداشت. اگر چه اين شعر سر و ته نداشت ولي ارزش سر کار گذاشتنو داشت.
دسته ها :
جمعه سیم 4 1385
اگه حيوونا قرار بود شغلي انتخاب کنن، حتما وال ملوان، گورخر زنداني، لک لک شالي کار، دارکوب نجار، زنبورعسل قناد، بلبل خواننده، کرم ابريشم بافنده، ميمون بندباز و کبوتر پستچي مي شدند.
دسته ها :
جمعه سیم 4 1385
پياز و سير با هم دعوا مي کنن، سير به پياز مي گه: حيف که سيرم و الا مي خوردمت
دسته ها :
جمعه سیم 4 1385
سير و پياز دعوا مي کنن، سير به پياز مي گه : برو گم شو ، بوي بدي داري.
دسته ها :
جمعه سیم 4 1385
سعدي چنين سروده : ماه فرو ماند ازجمال محمد سرونباشد به اعتدال محمد قدر فلك را كمال و منزلتي نيست در نظر قدر با كمال محمد وعده ديدار هر كسي به قيامت ليله اسري شب وصال محمد آدم و نوح و خليل و عيسي و موسي آمده مجموع در ضلال محمد عرصه گيتي مجال همت او نيست روز قيامت نگر مجال محمد وآن همه پيرايه بسته جنت فردوس بو كه قبولش كند بلال محمد همچو زمين خواهد اسمان كه بيفتد تا بدهد بوسه بر نعال محمد شمس و قمر در زمين حشر نتابند نور نتابد مگر جمال محمد شايد اگر افتاب و ماه نتابند پيش دو ابروي چون هلال محمد چشم مرا تا به خواب ديد جمالش خواب نمي گيرد از خيال محمد سعدي اگر عاشقي كني و جواني عشق محمد بس است و ال محمد
دسته ها :
چهارشنبه بیست و هشتم 4 1385
X